ما به امید عطای تو چنین بی کاریم کار ما را به امید دگران نگذاری
صائب تبریزی
از اهل زمان عار می باید داشت وز صحبتشان کنار می باید داشت
از پیش کسی کار کسی نگشاید امید ، به کردگار می باید داشت
*****
غمناکم و از کوی تو با غم نروم جز شاد و امیدوار و خرم ندوم
از درگه همچون تو کریمی هرگز نومید کسی نرفت و من هم نروم
ابوسعید ابوالخیر
در نومیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است
*****
به هنگام سختی مشو نا امید که ابر سیه بارد آب سفید
نظامی
بعد نومیدی بسی امیدهاست از پس ظلمت ، دو صد خورشیدهاست
*****
گرچه هیچ نشانه نیست اندر وادی بسیار امیدهاست در نومیدی
ای دل مبر امید که در روضه ی جان خرما دهی ، ار نیز درخت بیدی
*****
هرچند فراق ، پشت امید ، شکست هرچند جفا دو دست آمال ببست
نومید نمی شود دل عاشق مست هر دم برسد به هر چه همت ، دربست
مولوی
سرسبز آن درخت که از تیشه ایمن است فرخنده آن امید که حرمان نمی شود
*****
خوش آن رمزی که عشقی را نوید است! خوش آن دل کاندر آن نور امید است!
پروین اعتصامی
نومید مکن مرا و رخ برمفروز کاخر به تو جز درد ، امیدی دارم
سنایی